دیدم وای چندتا دختر نشستن منم با همون وضع رفتم تو اتاق ندیدمشون وقتی اونا دیدن و منم دیدم .....

لباسامو پوشیدم وتصمیم گرفتم یه جوری که اونا منو نبینند.برم بیرون.در اتاقم باز کردمو یواشکی بیرون نگاه

کردم وقتی دیدم کسی نیست اومدم بیرون.بیرون اومدن هماناو...

(احساس میکنم این تاپیک یه جورایی خیلی داره نوشتنش سخت میشه که بقیه دوستان شرکت نمیکنند.ولی دلم میخواد تا یه جایی برسه چون داره یه داستان کوتاه میشه که فقط به کمی هیجان و..نیاز داره.حتی تو انجمن...بچه ها کردنش رمان گروهی بچه های سایت.اگه دوست دارید ادامه بدیم یا نه لطفا نظر بدید.(البته با اجازه مدیر خوب سایت آدمین خان)متشکرم تارا)

ابجی من تا جایی ک مخم بکشه مینویسم خخخ بقیه هم دوست داشتن بنویسن :) کار خوبیه ببینیم تا کجا ادامه داره

لباسامو پوشیدم وتصمیم گرفتم یه جوری که اونا منو نبینند.برم بیرون.در اتاقم باز کردمو یواشکی بیرون نگاه

کردم وقتی دیدم کسی نیست اومدم بیرون.بیرون اومدن هماناو...

.

.

.

.

.

بیرون اومدن همانا روب رو شدن با یه دختره همانا

چن دقیقه خیره ب هم نگاه میکردیم بقیه رفته بودن تو حیاط کسی نبود و...

بیرون اومدن همانا روب رو شدن با یه دختره همانا

چن دقیقه خیره ب هم نگاه میکردیم بقیه رفته بودن تو حیاط کسی نبود و...

هی دختره می خواست ی چیزی بگه نمیگفت منم رفتم جلوش چشم تو چشم شدم بهش گفتم.................................

هر کدوم رو یه سیلی (خشن بودن رو داشته باشید)زدم و اومدم بیرون و...

هر کدوم رو یه سیلی (خشن بودن رو داشته باشید)زدم و اومدم بیرون و..

.

.

.

ولی یکی از اون دخترها با گریه اومد دنبالم و بهم گفت .................................

واسه چی منو میزنی من.....

واسه چی منو میزنی من.....

من که دوستت دارم دلم میخوادت ، من موندم چی بگم چند دقیقه سکوت کردمو...

من که دوستت دارم دلم میخوادت ، من موندم چی بگم چند دقیقه سکوت کردمو..

بهش گفتم اگه دوسم داری ثابت کن اونم گفت........................

بهش گفتم اگه دوسم داری ثابت کن اونم گفت........................

گفت واست چکار کنم؟؟ هرکاری بگی انجام میدم جونمم فدات میکنم و منم گفتم....

(بچه بیایید برا دختر پسره اسم بزاریم. با اسم نفس برا دختره موافقید؟؟؟)

گفت واست چکار کنم؟؟ هرکاری بگی انجام میدم جونمم فدات میکنم و منم گفتم....

منم بهش گفتم.من برات دوتا امتحان در نظر میگیرم.اگه قبول شدی کهمن تا آخرش باهاتم.ولی اگه رد

شدی دیگه همه چی بین من وشما تموم میشه.دختر گفت اما....پسر گفت دیدی؟؟؟دختر گفت باشه

قبول.در همین مابین صدای در حیاط اومد که نشون میداد کسی وارد خونه شده.....