برای کسی مینویسم که روزی نگرانم بود

روزی دلتنگم میشد

اما با آن همه نگرانیها

تنهایم گذاشت تنهای تنها

ومن باتمام احساسم ، باتمام عشقم درخود شکستم

ولی حتی کسی صدای شکستنم رانشینید

درخودم شکستم

امشب میخواهم بنویسم

با خون در رگ هایم بنویسم

از تمام شب های تنهاییم می نویسم

ازتمام شب هایی بیهوده در انتظار

ازشبهایی که انتظار دستهایی را میکشیدم

که بی منت اشکهایم را پاک کند

مینویسم تا همه بدانند

شب هایی راکه با هق هق گریه هایم گذشت

می نویسم تا بدانند حتی

کسی نپرسید ازدل من

ازسکوت من

همش سکوت بودو تنهایی و درد

می نویسم برای خودم

برای تنهایی دل خودم??

دِلتنگــے یَعنـــے:👀

هَـرچے پُستــ✍

تَنهـایےو غَمگین؟😕

و سَنگین بِزارے🙄

تو مُحیطـ مَجازے🚶

دِلِتــ وا نَشہ❤️

چون این دِل واموندَتــ💔

اَز دنیاے واقعے گِرفتہ😔

تقديم به تو كه بهتريني

دلم یک جای دنج میخواهد

آرام و بی تنش

جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی!

تا آدم گاهی آنجا آرام بگیرد !...

مثلا آغوش تو!.

خَندھ ام میگیــــرَد

وَقتي پـَـــس از مـُـدَت ها بي خَبري

بي آنکھ سرآغي از این دِل آوآره بگیري

میگویي : دِلم بَرایت تنگــــ است ..

یا مَرا بــھ بازي گرفتھ اي

یآ مَعني وآژه هایَت را خوب نِمیدآنی

دِلتَنگي ات ارزاني خودَت !!

دل را

بد نام نكنيم

آنچه بعضي ها در سينه دارند

كاروان سراست نه دل …!

درد مرا انتخاب کرد...

من تو را...

تو رفتن را...

آسوده برو!

دلواپس نباش من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم

خداحافظي ات ..

عجب خرابه اي به بار آورده ..

نگاه كن ...

چه بيهوده در تلاش ند ..

مرا از زير آوار

تنهايي هايم بيرون كِشَند ...!

فلسفه ی تنهــــــــــــــــایی را...!

هرچقدر هم خوب ببافند

بی قواره

بر تن آدم زار میزند. . .

طـَعـم ایــن روزهــای زندگــی ام

مثلِ قــهـــوه ی تـلــخـی شـده

که هیـچـکــس

حاضــر بـه خوردنـش نـیـست

امـّا مـن تـمـام آن فــنـجــان را سر مـی کـشـم !

شـایــد

عکـس چـشـمـانـت تـه فــنـجــان بــاشـد. . .

چه چيز در اين جهــــان...

غريبانه تر اززنی است

كه تنهـــــــايي اش را بغل ميكند

و ميبوسد...

اما..

حاضر نيست ديگر...

كسي را دوست داشته باشد...