::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::

نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم


شما در : صفحه اصلی | داستان های عاشقانه | عبرت | - پاسخ 4 هستید...

mary20
آفلاین




تعداد ارسالی ها: 1480
تاریخ عضویت: 12 /6 /1394
شناسه یاهو:
تشکر کرده: 2291
تشکر شده: 3244
محل زندگي: همین دورو برا
سن: 20 ساله
نام واقعی من: کوثر
حالت من:
سیم کارت من: رایتل
موزیک من: فقط پاشایی
تیم من: خودمو عشقه
رشته تحصیلی من: ریاضی
مدرک تحصیلی من: دیپلم
اسم عشقم: وامگه داریم؟؟......مگه میشه؟؟
عبرت
RE : 4

ارایشگره اما خیلی تیز بود،بو برده بود انگار،گفت میخوای موهاتو رنگ کنم؟

گفتم اره! رنگ کن!

گفت دکلره میکنم موهات زود میگیره!؟

رفتم تو فکر!گفتم من تا حالا دکلره نکردم!

لبخند گوشه لبش نشست،و گفت چرا اخه؟خانم به این خوشگلی؟چرا به خودت نمیرسی؟

خانم خوشگل؟!!!من؟!!!پوزخند زدم،اون مهربان نگام میکرد،انگار دستم که تو دستش بود، تمام زندگیم رو خونده بود منتها نه از رو کف دست،از رو ناخن ها!

او میدانست،او تمام پانزده سال زندگی من و این یک ساعت کابوس وار گذشته رو فهمیده بود

و شروع کرد!

موهایم را دکلره کرد،صورتم رو بند کرد ابروهامو برداشت و رنگ کرد،

هر سه زن ساکت بودیم،سکوت چون مادری دختران زخم خورده خود را در بر گرفته بود!

هر زنی به شیوه خودش انتقام میگیره،و ارایشگر شاید با زیبا کردن من از دنیای مردانه انتقام میکرفت و من شاید با زیبا تر شدن!

تمام شد!

ارایشگر مرا جلوی اینه برد!

این من بودم با موهای طلایی!مثل گندمزار زیر افتاب ظهر میدرخشیدم!

گفتم پس زیبایی این جوریه!

لاله ساکت بود و ناگهان داد زد،چقدر چقدر.....و حرفش رو خورد، شاید فکر کرد گفتن این که چقدر خوشگل شدی یعنی تا حالا زشت بودم و اگه من زشت بودم پس تو حق داشتی!!!!!

گفتم چقدر شد؟

گفت مهمون من! دفعه بعد که اومدی ازت میگیرم!

زرنگ بود!فهمید دیگه مشترریش شدم!

با لاله اومدیم بیرون،لاله اون قدر محو من بود که همه چیز یادش رفته بود

گفت، منم باید بیام اینجا، خیلی کارش خوبه،فقط لباسات بهش نمیاد،به موهات!

گفتم اره،باید لباس بخریم!

چقدر تغییر کرده بودیم!بهم پیشنهاد لباس خریدن میدادیم!

دیگه حساب نکردیم با پول مانتو میشه چه کار کرد با پول روسری چی کار!

رفتیم، خریدیم!اندازه خرید عید ذوق داشت،تا حالا دو ماه مونده به عید لباس نخریده بودم!

ادامه دارد...

ضَربه‍ آخَر را
خُدایَم‍ زَد ...!

وَقْتی‍ توبَرای رَفتَن
اسْتخارهِ‍ گرفتی

وَ....خوب آمَد ...💔
نظر شماره : 4
چهارشنبه 04 فروردین 1395 - 15:36
ارسال پیام پاسخ دادن تشکر | لایک
3 کاربر از mary20 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : tanha , admin , elnaz ,


تعدادی از امکانات تاپیک
برای نمایش پاسخ جدید تازه سازی را بزنید | بعد از یک ساعت از ایجاد تاپیک میتوانید آن را آپ کنید