::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::

نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم




>
تعداد بازدید : 272
نویسنده تاپیک محتوای تاپیک
پروفایل: mary20
آفلاین
افتخارات من


ارسال پیام خصوصی
دوستی با : mary20
وضعیت من:
سیم کارت من: رایتل
نام واقعی من: کوثر
موزیک من: فقط پاشایی
تیم من: خودمو عشقه
رشته تحصیلی من: ریاضی
مدرک تحصیلی من: دیپلم
اسم عشقم: وامگه داریم؟؟......مگه میشه؟؟
شناسه یاهو:
عبرت

دوستان این داستانی که میخوام ببذارم چندتا قسمته.

خوشحال میشم بخونین و نظرتون رو درموردش بهم بگین.

اگه دوستان لطف کنن و استقبال کنن همشو میذارم.

منبع و گردآورنده تاپیک عبرت : سایت عاشقانه لاو77
ضَربه‍ آخَر را
خُدایَم‍ زَد ...!

وَقْتی‍ توبَرای رَفتَن
اسْتخارهِ‍ گرفتی

وَ....خوب آمَد ...💔
نکاتی در مورد تاپیک ایجاد شده
کپی برداری از این مطلب تنها با ذکر نام love77.iR و نوبسنده تاپیک مورد قبول میباشد.
استارتر تاپیک وظیفه محتوای ایجاد شده در این تاپیک را برعهده دارد و در صورت مغایرت با قوانین حذف خواهد شد.


زمان جاري : سه شنبه 16 اردیبهشت 1404 - 1:28 بعد از ظهر

این تاپیک در تاریخ : چهارشنبه 26 اسفند 1394 - 18:28 ایجاد شده است
تعداد بازدیدکننده از این تاپیک: 272
با تشکر از: mary20 بابت تاپیک خوبشون

چهارشنبه 26 اسفند 1394 - 18:28
ارسال پیام نقل قول تشکر | لایک
2 کاربر از mary20 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : admin , elnaz ,
mary20
آفلاین




تعداد ارسالی ها: 1480
تاریخ عضویت: 12 /6 /1394
شناسه یاهو:
تشکر کرده: 2291
تشکر شده: 3244
محل زندگي: همین دورو برا
سن: 20 ساله
نام واقعی من: کوثر
حالت من:
سیم کارت من: رایتل
موزیک من: فقط پاشایی
تیم من: خودمو عشقه
رشته تحصیلی من: ریاضی
مدرک تحصیلی من: دیپلم
اسم عشقم: وامگه داریم؟؟......مگه میشه؟؟
عبرت
RE : 1

نامه یک زن به شوهرشpart1

تو رو دیدم!

دیروز که با لاله رفته بودم مغازه یکی از دوستاش،یه زنه دیگه هم اونجا بود،اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد، ناخن هاش بود شیک و زیبا و بلند!

اومده بود چند تا لباس خواب بخره و نقد پرداخت،نه مثل من که با لاله اومده بودم که چند تا لباس زیر اونم قسطی بردارم!

چه ارایش زیبایی چه بوی خوبی ،چه لباسهای ست شیکی!

با خودم فکر کردم اگه این زنه، پس من چی هستم؟اگه من زنم، پس ای چیه؟

داشت حساب میکرد و گوشیش زنگ خورد،گفت ،لطفا زودتر،اقامون اومده دنبالم،نه چونه و نه هیچی،کارت کشید و رفت و نگاه ما را به دنبال خودش کشید،من تو رو دیدم!که با ماشین قشنگت اومدی دنبالش،همون ماشینی که ذوق خریدنش رو داشتیم!همون که واسش چند تا چک دادی و من النگوهامو دادم تا خوشحال شی!گفتی همه دوستات دارن و واسه پیشرفت کارت لازمه،خوب پیشرفت کردی!!!!!!

تو منو ندیدی!لاله داشت میلرزید، دستم رو گرفت،منو نگاه کرد و من هیچی نگفتم،زیر نگاه ترسیده لاله چند تا لباس زیر خریدم،نقد حساب کردم و اومدیم بیرون!

نگاه لاله ولم نمیکرد،گفتم چیه؟چیه لاله؟حرف بزن؟!بگو!لاله ایستاد اول یه قطره اشک از این چشمش ریخت و بعد از اون چشمش!ناز گریه میکرد همیشه!نه مثل من که دهنم دومتر وا میشد و اب از دماغم سرازیر میشد و چشمام میجوشید!من حتی بلد نبودم قشنگ گریه کنم!

گفت، ناهید فدات شم، ناهید!و دوباره گریش گرفت!من اما سنگ شده بودم!من گریه نمیکردم،من دلم شده بود مثل ساعت شنی،ذره ذره فرو میریخت. تمام میشد و دوباره. برعکس میشد!و دوباره ذره ذره فرو میریخت!

کنار جوب بالا اوردم!لاله گریه میکرد!دلم فرو میریخت داشت از دهانم میریخت بیرون!سرم را گرفتم وگرنه میپاشید!

بالا اوردنم تمام شد!دهانم مزه تلخی میداد!تلخ مثل زندگیم!

گفتم لاله،چه جوری ناخن ها این قدر تمیز بلند میشن؟!

لاله نگام کرد، هنگ کرده بود!و زیر لب اروم گفت، اونا ناخن مصنوعیه!!!!

گفتم منم ناخن مصنوعی میخوام،دور و برم رو نگاه کردم، لاله گفت چی میخوای؟گفتم ارایشگاه!!!!!

و راه افتادم تندو سریع،مثل همون موقع که نون گرم دستم بود،و صبح زود تند تند راه میاومدم تا نون صبحانت سرد نشه!دستامو مشت کرده بودم،از همون لحظه که در مغازه دیدمت دستام گره خورد!نمیخواستم ناخن های زشتم رو ببینم!

لاله مثل توله سگ گیج دنبالم می دوید!نفس نفس میزد،کم اورد،گفت ناهید تو رو خدا وایستا،خیلی تند میری،......کم اورده بود اون که هر روز صبح نمیرفت نونوایی نون گرم بگیره که بعدش مجبور شه تند تند راه بره!اون نون رو مینداخت تو مایکرو!

واسه همین الان کم. اورده بود و واسه همین الان من بودم که بهش خیانت شده!!!!!خندیدم!

لاله بنده خدا هنگ کرده بود،حتما فکر میکرد من دیوونه شدم،گفت واسه چی میخندی؟گفتم واسه خاطر نون!

گفت ها؟!!!!نون!!!!!

گفتم هیچی!بریم

و رفتیم چند تا ارایشگاهو رفتیم تا یکی با منت قبول کرد،بقیه رو باید وقت قبلی میگرفتی!یا اینکه یه نگاهی به سر و لباس ما میکردن و لابد با خودشون میگفتن،اخه تورو چه به این کارا،گیرم ناخن تو درست کردی،صورتت چی؟لباست چی؟

ارایشگاه ها پر بود از امثال همون زن!زیبا شیک،

امثال من، امثال من پول ارایشگاه نمیدن!یه بند و ابرو که دوستامون واسه هم انجام میدن!با پولش میوه میخریم!

این استدلال امثال منه!

خلاصه زیر نگاه های متعجب لاله و نگاه تحقیر امیز ارایشگر منم ناخن مصنوعی کاشتم و دستانم زیبا شد!

کسی چه میدانست دز ذهن ما، سه زن چه میگذشت؟!

ادامه دارد....

ضَربه‍ آخَر را
خُدایَم‍ زَد ...!

وَقْتی‍ توبَرای رَفتَن
اسْتخارهِ‍ گرفتی

وَ....خوب آمَد ...💔
نظر شماره : 1
چهارشنبه 26 اسفند 1394 - 18:44
ارسال پیام پاسخ دادن تشکر | لایک
3 کاربر از mary20 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : admin , elnaz , tanha ,
mary20
آفلاین




تعداد ارسالی ها: 1480
تاریخ عضویت: 12 /6 /1394
شناسه یاهو:
تشکر کرده: 2291
تشکر شده: 3244
محل زندگي: همین دورو برا
سن: 20 ساله
نام واقعی من: کوثر
حالت من:
سیم کارت من: رایتل
موزیک من: فقط پاشایی
تیم من: خودمو عشقه
رشته تحصیلی من: ریاضی
مدرک تحصیلی من: دیپلم
اسم عشقم: وامگه داریم؟؟......مگه میشه؟؟
عبرت
RE : 4

ارایشگره اما خیلی تیز بود،بو برده بود انگار،گفت میخوای موهاتو رنگ کنم؟

گفتم اره! رنگ کن!

گفت دکلره میکنم موهات زود میگیره!؟

رفتم تو فکر!گفتم من تا حالا دکلره نکردم!

لبخند گوشه لبش نشست،و گفت چرا اخه؟خانم به این خوشگلی؟چرا به خودت نمیرسی؟

خانم خوشگل؟!!!من؟!!!پوزخند زدم،اون مهربان نگام میکرد،انگار دستم که تو دستش بود، تمام زندگیم رو خونده بود منتها نه از رو کف دست،از رو ناخن ها!

او میدانست،او تمام پانزده سال زندگی من و این یک ساعت کابوس وار گذشته رو فهمیده بود

و شروع کرد!

موهایم را دکلره کرد،صورتم رو بند کرد ابروهامو برداشت و رنگ کرد،

هر سه زن ساکت بودیم،سکوت چون مادری دختران زخم خورده خود را در بر گرفته بود!

هر زنی به شیوه خودش انتقام میگیره،و ارایشگر شاید با زیبا کردن من از دنیای مردانه انتقام میکرفت و من شاید با زیبا تر شدن!

تمام شد!

ارایشگر مرا جلوی اینه برد!

این من بودم با موهای طلایی!مثل گندمزار زیر افتاب ظهر میدرخشیدم!

گفتم پس زیبایی این جوریه!

لاله ساکت بود و ناگهان داد زد،چقدر چقدر.....و حرفش رو خورد، شاید فکر کرد گفتن این که چقدر خوشگل شدی یعنی تا حالا زشت بودم و اگه من زشت بودم پس تو حق داشتی!!!!!

گفتم چقدر شد؟

گفت مهمون من! دفعه بعد که اومدی ازت میگیرم!

زرنگ بود!فهمید دیگه مشترریش شدم!

با لاله اومدیم بیرون،لاله اون قدر محو من بود که همه چیز یادش رفته بود

گفت، منم باید بیام اینجا، خیلی کارش خوبه،فقط لباسات بهش نمیاد،به موهات!

گفتم اره،باید لباس بخریم!

چقدر تغییر کرده بودیم!بهم پیشنهاد لباس خریدن میدادیم!

دیگه حساب نکردیم با پول مانتو میشه چه کار کرد با پول روسری چی کار!

رفتیم، خریدیم!اندازه خرید عید ذوق داشت،تا حالا دو ماه مونده به عید لباس نخریده بودم!

ادامه دارد...

ضَربه‍ آخَر را
خُدایَم‍ زَد ...!

وَقْتی‍ توبَرای رَفتَن
اسْتخارهِ‍ گرفتی

وَ....خوب آمَد ...💔
نظر شماره : 4
چهارشنبه 04 فروردین 1395 - 15:36
ارسال پیام پاسخ دادن تشکر | لایک
3 کاربر از mary20 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : tanha , admin , elnaz ,
tanha
آفلاین




تعداد ارسالی ها: 1540
تاریخ عضویت: 6 /12 /1394
تشکر کرده: 231
تشکر شده: 2573
محل زندگي: تو قبر....
عبرت
RE : 5

ژان داستانش فوق العاده است......

راستی موضوع این داستان مربوط به خیانت دیگه درسته.......؟

نظر شماره : 5
چهارشنبه 04 فروردین 1395 - 15:46
ارسال پیام پاسخ دادن تشکر | لایک
3 کاربر از tanha به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : mary20 , admin , elnaz ,
mary20
آفلاین




تعداد ارسالی ها: 1480
تاریخ عضویت: 12 /6 /1394
شناسه یاهو:
تشکر کرده: 2291
تشکر شده: 3244
محل زندگي: همین دورو برا
سن: 20 ساله
نام واقعی من: کوثر
حالت من:
سیم کارت من: رایتل
موزیک من: فقط پاشایی
تیم من: خودمو عشقه
رشته تحصیلی من: ریاضی
مدرک تحصیلی من: دیپلم
اسم عشقم: وامگه داریم؟؟......مگه میشه؟؟
عبرت
RE : 6

دقیقا همینه.

درست حدس زدی.

متاسفانه مرد خیانت کرده به زن ساده اش

ضَربه‍ آخَر را
خُدایَم‍ زَد ...!

وَقْتی‍ توبَرای رَفتَن
اسْتخارهِ‍ گرفتی

وَ....خوب آمَد ...💔
نظر شماره : 6
چهارشنبه 04 فروردین 1395 - 15:53
ارسال پیام پاسخ دادن تشکر | لایک
3 کاربر از mary20 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : tanha , admin , elnaz ,
tanha
آفلاین




تعداد ارسالی ها: 1540
تاریخ عضویت: 6 /12 /1394
تشکر کرده: 231
تشکر شده: 2573
محل زندگي: تو قبر....
عبرت
RE : 7

نقل قول از mary20

دقیقا همینه.

درست حدس زدی.

متاسفانه مرد خیانت کرده به زن ساده اش

خاک تو سرش.......

اگه من جای نویسنده بودم آخرش مرد رو فلج می کردم.....

نظر شماره : 7
چهارشنبه 04 فروردین 1395 - 15:55
ارسال پیام پاسخ دادن تشکر | لایک
3 کاربر از tanha به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : mary20 , admin , elnaz ,
mary20
آفلاین




تعداد ارسالی ها: 1480
تاریخ عضویت: 12 /6 /1394
شناسه یاهو:
تشکر کرده: 2291
تشکر شده: 3244
محل زندگي: همین دورو برا
سن: 20 ساله
نام واقعی من: کوثر
حالت من:
سیم کارت من: رایتل
موزیک من: فقط پاشایی
تیم من: خودمو عشقه
رشته تحصیلی من: ریاضی
مدرک تحصیلی من: دیپلم
اسم عشقم: وامگه داریم؟؟......مگه میشه؟؟
عبرت
RE : 8

آورین منم باهات موافقم.

این مردا رو باید زنده به گور کرد.

عکس العمل زنه هم جالب بوده حتما تا آخرش بخون.

ضَربه‍ آخَر را
خُدایَم‍ زَد ...!

وَقْتی‍ توبَرای رَفتَن
اسْتخارهِ‍ گرفتی

وَ....خوب آمَد ...💔
نظر شماره : 8
چهارشنبه 04 فروردین 1395 - 15:59
ارسال پیام پاسخ دادن تشکر | لایک
3 کاربر از mary20 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : tanha , admin , elnaz ,
tanha
آفلاین




تعداد ارسالی ها: 1540
تاریخ عضویت: 6 /12 /1394
تشکر کرده: 231
تشکر شده: 2573
محل زندگي: تو قبر....
عبرت
RE : 9

نقل قول از mary20

آورین منم باهات موافقم.

این مردا رو باید زنده به گور کرد.

عکس العمل زنه هم جالب بوده حتما تا آخرش بخون.

خو نمیزاری که......

اینا مرد نیستن که نامردن.....

امیدوارم هووی زنم به درک واصل شه....

نظر شماره : 9
چهارشنبه 04 فروردین 1395 - 16:02
ارسال پیام پاسخ دادن تشکر | لایک
3 کاربر از tanha به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : mary20 , admin , elnaz ,
mary20
آفلاین




تعداد ارسالی ها: 1480
تاریخ عضویت: 12 /6 /1394
شناسه یاهو:
تشکر کرده: 2291
تشکر شده: 3244
محل زندگي: همین دورو برا
سن: 20 ساله
نام واقعی من: کوثر
حالت من:
سیم کارت من: رایتل
موزیک من: فقط پاشایی
تیم من: خودمو عشقه
رشته تحصیلی من: ریاضی
مدرک تحصیلی من: دیپلم
اسم عشقم: وامگه داریم؟؟......مگه میشه؟؟
عبرت
RE : 10

شرمنده دوستان کانال رمانو نتونستم پیدا کنم اجازه بدین با قلم بدم خودم بذارم میدونم قلمم بده به بزرگی خودتون ببخشین

ضَربه‍ آخَر را
خُدایَم‍ زَد ...!

وَقْتی‍ توبَرای رَفتَن
اسْتخارهِ‍ گرفتی

وَ....خوب آمَد ...💔
نظر شماره : 10
چهارشنبه 16 تیر 1395 - 23:45
ارسال پیام پاسخ دادن تشکر | لایک
2 کاربر از mary20 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : admin , elnaz ,
mary20
آفلاین




تعداد ارسالی ها: 1480
تاریخ عضویت: 12 /6 /1394
شناسه یاهو:
تشکر کرده: 2291
تشکر شده: 3244
محل زندگي: همین دورو برا
سن: 20 ساله
نام واقعی من: کوثر
حالت من:
سیم کارت من: رایتل
موزیک من: فقط پاشایی
تیم من: خودمو عشقه
رشته تحصیلی من: ریاضی
مدرک تحصیلی من: دیپلم
اسم عشقم: وامگه داریم؟؟......مگه میشه؟؟
عبرت
RE : 11

وقتی برگشتم خونه دیدم بچه ها با اخم واستادن پشت در و دارن طلبکار نیگام میکنن آخه همیشه تا اونا بیان هر جا که بودم برمیگشتم خونه وقتی اومدن خونه بی توجه بهشون برا هر کدوم یه لیوان شیر ریختم با یه تیکه کیک دادم خوردن بعدم چون اعصابم نااروم بودو مشوش بودم فرستادمشون خونه مادرشوهرم.

ساعت 3 اینا بود بچه ها برگشتن خونه وقتی دیدمشون غر زدم که یه لقمه نون نداشت بده شما بخورین فوری برتون گردوند خونه؟

بچه ها از این رفتار من تعجب کرده بودن و هم از این که ناهار آماده نیس

زنگ زدم سفارش 2 تا پیتزا دادم وقتی پیتزا ها رو آوردن یکیشو گذاشتم جلو خودم خودم خوردم اونیکی رو دادم بچه ها باهم بخورن دیگه چشاشون از کاسه زده بود بیرون آخه همیشه اول بهترین قسمت غذارو میدادم اونا میخوردن اضافیشو من میخوردم بچه ها که حسابی ترسیده بودن از این تغییر رفتار من بدون حرفی رفتن خوابیدن.

معذرت میخوام چون چیزایی که تو ذهنم مونده رو دارم مینویسم داستان زود تموم میشه برا همین پستا رو کوتاه مینویسم

ضَربه‍ آخَر را
خُدایَم‍ زَد ...!

وَقْتی‍ توبَرای رَفتَن
اسْتخارهِ‍ گرفتی

وَ....خوب آمَد ...💔
نظر شماره : 11
چهارشنبه 16 تیر 1395 - 23:54
ارسال پیام پاسخ دادن تشکر | لایک
2 کاربر از mary20 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : admin , elnaz ,
admin
آفلاین




تعداد ارسالی ها: 8868
تاریخ عضویت: 22 /5 /1393
شناسه یاهو:
تشکر کرده: 20807
تشکر شده: 14635
محل زندگي: گرگان / لاو77
نام واقعی من: سید
حالت من:
سیم کارت من: همراه اول
موزیک من: غمگین
تیم من: استقلال
رشته تحصیلی من: کامپیوتر / نرم افزار
مدرک تحصیلی من: دیپلم / دانشجو
اسم عشقم: (خودش میدونه)
موزیک مورد علاقم:
عبرت
RE : 12

قسمت دوم

نامه یک زن به شوهرش

پانزده سال!!!!

پانزده سال،ذره ذره خوشیها رو از یاد برده بودم

پانزده سال در حاشیه ایستادم

نفر دوم بودم با تو

بچه ها که امدند شدم نفر چهارم

راستی نه!پدرو مادرت هم بودند!با خواسته ها ی عجیبشان بیماریهای من دراوردی شان

و خواهرت و برادرت

نفر چندم بودم در زندگی خودم؟!

نفر چندم؟!!!!

ناهید ارام گفت بچه ها الان از مدرسه میایند!میترسید پیش من حرف از بچه بزند و حق داشت!

تو و بچه ها در ذهن من به جایی دور پرتاب شده بودید!

خیلی دور و هر دقیقه دورتر میشدید!

گفتم الان یه اژانس میگیریم و میریم!

ما اژانس گرفتیم مثل دوتا خانم! نشستیم و در خونه هامون پیاده شدیم، دیگه حاضر نبودم مثل خرگوش بدوم تا برسم خونه!

لاله دم در ایستاد و گفت ناهید حالت خوبه؟بیام؟گفتم نه و اومدم توی حیاط!

حیاط گلها،گلدونها،همش غریبه شده بود و خونه!و وسایلش هم!

پانزده سال!

بچه ها رو مبل نشسته بودن!پسرا اخم کرده بودن!

ما گشنه ایم کجا بودی؟

گفتم بیرون!

تلفن رو برداشتم و پیتزا سفارش دادم!

ناخنهامو تازه درست کرده بودم نمیشد با ظرف و غذا خرابشون کنم!

دوتا پیتزا اومد!یکی برای من، یکی واسه اون دوتا!

پسرا شاخ در اورده بودن! تا حالا نشده بود مادرشون یه پرس غذا کامل واسه خودش بخواد،مامان تیکه خور بود،کنار بقیه!

گفتم ناهار خوردین ساکت باشین سرم درد میکنه!

تازه هنوز روسریم رو برتداشته بودم خیال برداشتنشو هم نداشتم!

پسرا رفتن تو اتافشون لب و لوچه شون اویزون بود!به درک!

رفتم تو اتاق با لذت به لباسای نو نگاه کردم!

در زدن،درو قفل کرده بودم،پسر گفت، فردا باید پول کلاسارو ببریم،

گفتم به بابات بگو!

به تو بگن!اخه کی به تو گفتن پول بده؟با چندر غاز خرجیه خونه من بودم که پول کلاسو کوفت و زهر مار رو میدادم!

نصف ماه نرفته بود ولی پولها خرج شد!لباس خریدم!ولی هنوز خیلی مونده بود به تیپ و لباس اون زن برسم!

توی اتاق موندم،

دراز کشیدم

نشستم

دراز کشیدم

نشستم

راه رفتم

واین خونه داشت منو میخورد!

در رو باز کردم

به بچه گفتم لباس بپوشین ببرمتون خونه مادر بزرگ!

بی صدا لباس پوشیدن،حس کرده بودن!

خب تویه کوچه هستیم با مادرت!

زنگ رو زدم و بچه ها رو فرستادم تو

پسره پرسید نمیای

گفتم نه!میرم خونه مادرم

ادامه دارد

نظر شماره : 12
پنجشنبه 17 تیر 1395 - 15:58
ارسال پیام پاسخ دادن تشکر | لایک
2 کاربر از admin به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : elnaz , mary20 ,



تعدادی از امکانات تاپیک
برای نمایش پاسخ جدید تازه سازی را بزنید | بعد از یک ساعت از ایجاد تاپیک میتوانید آن را آپ کنید