::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::

نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم




>
تعداد بازدید : 82
نویسنده تاپیک محتوای تاپیک
پروفایل: baransard
آفلاین
افتخارات من


یه داستان خیلی جالب(نخونی از کفت رفته)

شوهرش چند وقت بود در بیمارستان بستری بود

بیشتر وقتا تو کما بود و گاهی اوقات هوشیار میشد و چشمانش را باز میکرد.

اما در تمام این مدت لیلی در کنار بسترش بود .یک روز که او دوباره هوشیاری اش را بدست اورد

ازش خواست که نزدیک تر بیاید.لیلی صندلی اش را به تخت چسباند و گوشهایش را به لبان همسرش نزدیک کرد

شوهرش که صدایش بسیار ضعیف بود در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود گفت:

تو در تمام لحظات بد زندگی کنارم بودی.

وقتی از کار اخراج شدم تو کنارم نشته بودی

وقتی خانه ی مان را از دست دادیم باز هم تو پیشم بودی

الن هم که سلامتی ام در خطر افتاده است تو همیشه در کنارم هستی.

میدونی چی میخوام بگم؟(لیلی در حالی که لبخندی بر روی لب داشت گفت:چی میخوای بگی عزیزم؟)

شوهرش گفت:فکر میکنم وجود تو برام بدشانسی میاره!پاشو برو گمشو تا نمردم.

منبع و گردآورنده تاپیک یه داستان خیلی جالب(نخونی از کفت رفته) : سایت عاشقانه لاو77
نکاتی در مورد تاپیک ایجاد شده
کپی برداری از این مطلب تنها با ذکر نام love77.iR و نوبسنده تاپیک مورد قبول میباشد.
استارتر تاپیک وظیفه محتوای ایجاد شده در این تاپیک را برعهده دارد و در صورت مغایرت با قوانین حذف خواهد شد.


زمان جاري : سه شنبه 16 اردیبهشت 1404 - 1:25 بعد از ظهر

این تاپیک در تاریخ : دوشنبه 17 شهریور 1393 - 10:52 ایجاد شده است
تعداد بازدیدکننده از این تاپیک: 82
با تشکر از: baransard بابت تاپیک خوبشون

دوشنبه 17 شهریور 1393 - 10:52
وبسایت کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر | لایک
3 کاربر از baransard به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند : admin , miss-fatemeh , elina ,
admin
آفلاین




تعداد ارسالی ها: 8868
تاریخ عضویت: 22 /5 /1393
شناسه یاهو:
تشکر کرده: 20807
تشکر شده: 14635
محل زندگي: گرگان / لاو77
نام واقعی من: سید
حالت من:
سیم کارت من: همراه اول
موزیک من: غمگین
تیم من: استقلال
رشته تحصیلی من: کامپیوتر / نرم افزار
مدرک تحصیلی من: دیپلم / دانشجو
اسم عشقم: (خودش میدونه)
موزیک مورد علاقم:
یه داستان خیلی جالب(نخونی از کفت رفته)
RE : 1

لاااااااااااااااااااااااااایک

نظر شماره : 1
دوشنبه 17 شهریور 1393 - 10:56
ارسال پیام پاسخ دادن تشکر | لایک
baransard
آفلاین




تعداد ارسالی ها: 1435
تاریخ عضویت: 31 /5 /1393
تشکر کرده: 1756
تشکر شده: 2336
محل زندگي: مشهد
سن: 16 ساله
یه داستان خیلی جالب(نخونی از کفت رفته)
RE : 2

چاکریم

نظر شماره : 2
دوشنبه 17 شهریور 1393 - 11:15
ارسال پیام پاسخ دادن تشکر | لایک
miss-fatemeh
آفلاین




تعداد ارسالی ها: 64
تاریخ عضویت: 9 /6 /1393
تشکر کرده: 35
تشکر شده: 76
محل زندگي: Birjand
سن: 16 ساله
یه داستان خیلی جالب(نخونی از کفت رفته)
RE : 3

بسی شادمان گشتیم لایـــــــــــــــــک....

نظر شماره : 3
دوشنبه 17 شهریور 1393 - 11:28
ارسال پیام پاسخ دادن تشکر | لایک



تعدادی از امکانات تاپیک
برای نمایش پاسخ جدید تازه سازی را بزنید | بعد از یک ساعت از ایجاد تاپیک میتوانید آن را آپ کنید