تيغ ! ! ! آروم و عميق ميكشم روي پوستم . . . تيغ اول و دوم و سوم . . .
خون از رگهام ميزنه بيرون ، قطره قطره ميريزه روي سراميكاي
كف اتاق ،
ميرم فضا . . . همون فضا كه بيرون از دنياي تو بود ! بال مي
خوام ، با تيغ چهارم اوج ميگيرم . . .
ديگه كم كم داره حرفات از ذهنم پاك ميشه . . . با تيغ
پنجم ضعف ميكنم ، دستام ميلرزن . . .
زبونمو ميكشم روي بريدگيا . . . اين بار بغضم ميشكنه و به
خاطر تمام بيكسيام اشك ميريزم . . . !
با تيغ آخر سقوط ميكنم . . . اينجا آخر دنياست ، اما
دنيام يه رنگه ديگه گرفته . . . !
: بيا خوشي ها رو تقسيم كنيم سيگار ، حشيش ، عرق سگي ،
اكس مال تو . . . !
تيغ مال من ! تو با خوشياي خودت اوج بگير ، منم با تيغ
خودم !
گاهي وقتا هم ارتفاع قشنگه ، اوج . . . سقوط . . . آخر دنيا . . .